×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

hich chizi ghamgin tar azin nist ke mahi delesh az darya begire

ro0zi khaham mord...

× dast neveshtehaye yek matarsak
×

آدرس وبلاگ من

scarecrow.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mahso0n64

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ???? ?????? ????? ??? ??? ????? ??????

ساعت

نشسته بودم رو نیمکت پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاد. سنگ می‌انداختم بهشون. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند، جلوم رژه می‌رفتند. ساعت از وقت قرار گذشت. نیومد. نگران، کلافه، عصبی‌ شدم. شاخه‌گلی که دستم بود سرخم کرده داشت می‌پژمرد.

نشسته بودم رو نیمکت پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاد. سنگ می‌انداختم بهشون. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند، جلوم رژه می‌رفتند. ساعت از وقت قرار گذشت. نیومد. نگران، کلافه، عصبی‌ شدم. شاخه‌گلی که دستم بود سرخم کرده داشت می‌پژمرد.
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم رو خالی کردم سرِ کلاغ‌ها.
گل رو هم انداختم زمین، پاسارش کردم. گند زدم بهش. گلبرگ‌هاش کنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقه‌ی پالتوم رو دادم بالا، دست‌هام را کردم تو جیب‌هاش، راهم رو کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صداش از پشت سر اومد.
صدای تند قدم‌هاش و صدای نفس نفس‌هاش هم.
برنگشتم به‌ رووش. حتی برای دعوا مرافعه وقهر.از در خارج شدم. خیابان رو به دو گذشتم. هنوز داشت پشتم می‌اومد. صدا پاشنه‌ی چکمه‌هاش را می‌شنیدم. می‌دوید صدام می‌کرد.
اون‌ طرف خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پشتم بهش بود. کلید انداختم در رو باز کنم، بنشینم، برم. برای همیشه.هنوز باز نکرده بودم که صدای بوق و
ترمزی شدید و فریاد ناله‌ای کوتاه ریخت تو گوش‌هام تو جونم.
تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به‌ رو افتاده بود جلو ماشینی که بش زده بود و راننده‌ش هم داشت تو سرِ خودش می‌زد. سرش خورده بود رو آسفالت، پوکیده بود و خون راه کشیده بود می‌رفت سمت جوی کنارِ خیابان.
ترسیدم.دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم.
مبهوت.
گیج.
منگ.
هاج و واج نگاش کردم.
توو دست چپش بسته‌ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نگام رفت موند رو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعت خودم را سکید.
چهار و چهل و پنج دقیقه!
گیج و درب و داغون نگاه ساعت راننده‌ی بخت برگشته کردم.اونم چهار و پنج دقیقه بود!!

چهارشنبه 2 آذر 1390 - 8:03:15 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

9658 بازدید

1 بازدید امروز

2 بازدید دیروز

8 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements